صفحــــــــــــــــــــــــات

فكاهي هاي ارسالي خوانندگان اين سايت صفحه ٢٥

جدا کردن از شـِیـر

یـک زن مـیـخـواسـت پـسرش را از شـیـر مـادر جــدا کـنـد، بـنـاً به بـچـه خـود مـیـگـویـد کـه از ایـن بـه بـعـد از سـیـنـه مـادر شـیـر نـخـور چـون سـیـنـه مـادر زهـر دارد. شب مـیـخوابند و فردا صبح وقـتـی که از خـواب بـیـدار مـیـشـونــــد مـیـبـیـنـنـد کـه پدر خانواده فـوت کــرده، پـسر بـزرگـتـر به برادرش مـیـگـویـد، دیـدی سـیـنـه مادرم زهـر داشـت، شـب مـن دیـدم کـه پـدرم از سـیـنـه مـادرم خورد و حالا مـــرده.

فـرستــنــده: مــحــمــد شــکــیــب




دیـــوانــه هـــا

در یک یـوانـه خـانـه دیـوانـه اولـی بـه دیـوانـه دومـی گـفـت: بـرو بـبـیـن که دیـوار های زنـدان چـقـدر بـلـنـد اســت؟ اگر زیاد بـلـنـد نـبـود از سرش مـیـپـریــم اما اگـر بـلـنـدیـش زیاد بود زیرش تونل مـیـزنـیـم. دیـوانه دومی رفـت و بـعـد از چــنـد دقـیـقـه بـرگـشـت و گـفـت: فــرار کردن ما از این زندان غـیـر مـمـکـن اسـت چـون این زندان هـیـچ دیواری ندارد که ما پــلان خود را عـمـلی کـنـیـم.

فرستـنـده: هــمــایون الـــهـــام

 

کـــریـــم

یک روز یک بچه از سر شاخ درخت پائین می افـتـد و پایـش مـیـشـکـنـد. وی نــزد داکـتـر مـیـرود و داکـتـر بـرایــــش کــریـم مـیـدهـد و مـیـگـویـد این کریم را در کون خـود چـرب کـن، بـچـه مـیـگـه داکـتـر صاحب چرا در کونم چرب کنم در حالیکه از شاخه بلند درخت افتاده ام و پایم شکسته؟ داکـتـر مـیـگـه اگـر کـونــت نـمـی خـاریـد از سر درخت بالا نـمـی رفـتـی.

فرستنده: نـــبـــی




Click here and read Mullah Nasrudin English jokes.
براي خواندن حكايات و طنز هاي شيرين ملا نصرالدين به اينجا كليك كنيد
Click Here and Submit Your Joke For Users Submitted Jokes pages.
اين سايت همينجا كليك كنيد Forum براي استفاده از

CopyRight © Afghanfun.com All rights Reserved