?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش امدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
امیر حبیب الله
خادم دین رسول الله
فصل پنجم

سلطنت محمد نادر شاه 

ارگ سلطنتی این سمبول قدرت با خروج حبیب الله بتاریخ ٢١ میزان ١٣٠٨ بروی سپاهیان فاتح جنرال نادر خان باز گردید. نادر خان از روزیکه به هندوستان قدم نهاد تا زمانیکه لاهور و پشاور را پشن سر گذاشته داخل کشور گردید و از آنجا به کابل پیاده شد شعارش این بود که در مبارزهء ضد بچهء سقا استقرار مجدد صلح و امنیت افغانستان و آرامی و نجات ملت آرزویش است نه حصول تاج و تخت. انتخاب پادشاه وظیفهء جرگهء نمایندگان تمام ملت افغانستان است تا هر که را لایق سلطنت بدانند انتخاب کنند و من یکی از بیعت کنندگان چنین پادشاهی خواهم بود که منتخب تمام ملت باشد و این شعارش را حتی از طریق اعلامیه های چاپی که از هند برتانوی با خود آورده بود، نیز در بین مردم پخش میکرد.

اما روزیکه داخل کابل شد و ارگ به تصرفش در آمد دیگر از آن شعار ها و اعلامیه ها اثری نبود. وی بتاریخ ٢٣ میزان ١٣٠٨ ( ١٦ اکتوبر ١٩٢٩ ) وارد تالار سلام خانهء ارگ شد که مملو از مستقبلین بود و در مراسم ساده و محدودی به پادشاهی افغانستان برداشته شد. نخستین اقدام شاه جدید تعین برادرش شاه ولی خان بحیث وکیل مقام سلطنت بود و موصوف را بلافاصله به کوهدامن و پروان اعزام نمود تا موقتاً از طرف دولت او عفو عمومی را به مردم سلحشوری که کانون قیام حبیب الله کلکانی بود اعلام نماید، ولی این عفو عمومی که روی مسلحت هائی توسط شاه جدید صورت گرفته بود به مزاج انگلیس ها که خواهان بر هم زدن وفاق ملی افغانها بود سازگار نیامده و بزودی روی سکه برگشت و عفو عمومی  به وحشت عمومی بدل گردید.

 

اوضاع کابل و حومهء آن در نخستین روز های حکومت جدید:
از یکطرف بیم نادر خان از موجودیت حبیب الله در شمالی و از جانبی رضایت انگلیس ها از اعلام عفو عمومی نادر خان را مجبور ساخت تعهدات خود مبنی بر عفو عمومی را شکسته در قدم اول بخاطر رضایت انگلیس ها و سوزانیدن چشم طرفداران حبیب الله به افراد خود دستور بدهد تا منازل طرفداران حکومت حبیب الله را تاراج نمایند و بدینصورت مال آنها را به افراد خود مباح دانست.
 
غبـــــار در صفحه (٩٦٨ جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ) می نویسد:
« نادر خان از صعوبت زندگی مردم پکتیا سوء استفاده سیاسی نمود به این معنی که تاراج ارگ سلطنتی و خانه های طرفداران حکومت سقوی را در کابل برای شان مباح نمود اینها نیز بعد از استیلا بر کابل خزاین ارگ سلطنتی را به یغما بردند و خانه های متعددی را به عنوان طرفداران بچهء سقا تاراج نمودند، در حالیکه بچه سقا در کابل چنین عملی را مرتکب نشده بود و خانه هایی را که به داشتن اسلحه مظنون واقع میشد فقط به تفتیش آن قناعت میکرد و به جز اسلحه به سایر اموال خانه دست نمیزد. در روزهای ورود بچهء سقا به کابل تنها یکنفر سپاهی او به دوکانی دستبرد نمود، ولی سید حسین گوش او را به دیوار دوکان میخکوب کرد و از آن بعد دارائی هیچ کس به تاراج نرفت. مگر آنکه رسماً مصادره میشد.

« اما عده ای از خوانین پکتیا هر یک به نوبهء خود آنچه میخواستند از دیگران تملک میکردند. چنانچه سربلند خان جاجی به مجرد ورود به کابل خانهء عبدالرحمن خان کوهستانی را تملک نموده وقتی ورثهء عبدالرحمن خان نزد شاه عارض و فرمان تخلیه خانه خود را گرفت سربلند خان در جواب فرمان شاه نوشت: ما و شما یکجا به کابل رسیدیم. نادر ارگ را ولجه کرد و من خانهء عبدالرحمن خان را، پس هر وقتیکه نادر ارگ را به صاحبش مسترد فرمود من نیز خانه را به صاحبش رد خواهم کرد.» و خانه برای همیش در ملکیت سربلند خان باقی ماند.

« ارگ نیز تاراج گردید و علاوه بر خزانه آن افراد قبائلی غیر ساکن کشور حتی قالین های ارگ را که همه انتیک بود با کارد ها پارچه نموده بین خویش تقسیم نمودند، چنانچه نسبت نبودن فرش و ظرف پادشاه مجبور شد مدتی را در خارج ارگ سلطنتی زندگی نماید. و بدین صورت کابل زیبا با ارگ سلطنتی این سمبول قدرت و جلال آن به غنیمت جنگی تبدیل شده و اموال نایاب آن به آنسوی مرز برده شد. شاه جدید تنهاا به شهر کابل اکتفا نکرده و به افراد توری و وزیری آن سوی خط مرزی دستور داد تا عین عملی را که رفقای شان در کابل با طرفداران حبیب الله نموده بودند آنها در شمالی نیز مرتکب شوند و فرمان صادر کرد هر که مقاومت نمود مالش از شما و سرش را برای من بیاورید.»

نادر خان به خاطر آنکه آن همه بستن ها و شکستن ها و کشتن ها و به یغما بردن های افرادش را توجیه قانونی کرده باشد واژهء اشرار را بالای مردم کوهدامن گذاشت، عین واژه ای را که روس ها و غلامان حلقه بگوش شان هنگام جهاد و مقاومت ملت مسلمان افغانستان در برابر تجاوز ارتش متجاوز سرخ بالای مجاهدین این راهروان راه آزادی و در کل بالای همه ملت مسلمان افغانستان و ضد کمونیزم در افغانستان گذاشتند. قبایلی های ساکن خارج کشور که هیچ گونه علاقه به عزت، آبرو و ناموس افغانها نداشتند علاوه بر تاراج دارائی های مردم و کشتن دسته جمعی جوانان شمالی و سوختاندن خانه ها و مزارع شان و انهدام کاریز ها و چاه های آب دست به جنایت جبران ناپذیری نیز زدند و عده ای از دخترام جوان کوهدامن را به نام غنیمت به آنسوی مرز کشور انتقال دادند و آن مظلومان را به فاحشه خانه های پنجاب فروختند.

بدتر از همه اینکه بخاطر بذر تخم نفاق و بد بینی بین باشندگان کشور عده ای از اجنت های انگلیس که در بین این نیروی چپاولگر قرار داشتند قصداً به مردم شمالی تفهیم میکردند که میدانید این هائیکه شما را میکشند و چور میکنند کی هستند؟ این ها مردم جنوبی و از قوم منگل هستند، در حالیکه آنها منگلی ها و جاجی ها نه بلکه توری ها و وزیری های آن طرف خط دیورند بودند. مردم بیچاره شمالی که گول ایجنت های انگلیس را خورده بودند با زمزمه این سرود خود را تسلی میدادند. مسلمانا بینید حال ما را، منگلی ها میبرد کالای ما را، نمونه این تاراج از زبان یکی از موسفیدان کوهدامن شنیده شد و در آن وقت از خوانین سرشناس منطقه بشمار میرفت:
« فامیل ما که متمول ترین مردم کوهدامن بود، پس از چور و چپاول نادری حتی لگن دستشوئی هم برای ما نماند از خاطر مهمان مجبور بودیم به جای لگن دستشوئی از نیم پوست تربوز استفاده کنیم.»

ورود قبایلی های خارج مرز و عملکرد های غیر انسانی آنها با مردم سبب شد تا اهالی منطقه از حبیب الله خواهش نمایند که به محل مصئون تری برود. حبیب الله که منتظر برگشتن سید حسین از صفحات شمال بود این خواهش را پذیرفته از کلکان عازم جبل السراج گردید و ارگ جبل السراج را که برج ها و دیوار های محکمی داشت محل سکونت خود تعین نمود و خود در انتظار سید حسین نشست، غافل از آنکه سید حسین قبلاً توسط پسر خود از نهرین بیعت نامه خود را عنوان نادر شاه  فرستاده بود.
(١)
___________________
(١) اعیاری از خراسان نوشتهء خلیلی.

 





Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?