?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش امدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
امیر حبیب الله
خادم دین رسول الله
فصل پنجم

ورود قوای حبیب الله از لوگر به کابل

جنگ ٢٩ میزان:
دو هفته از سلطنت نادر خان و یک هفته از تاراج مردم کوهدامن سپری نشده بود که سپه سالار پُردل با ١٢ هزار عسکر بتاریخ ٢٩ میزان از طریق پغمان وارد دشت (چمتله) شد و به مجرد استماع تاراج مردم شمالی بدون آنکه نزد حبیب الله رود و یا انتظار بکشد تا غیظش فرو نشیند، یکه راست جانب شهر کابل حرکت نموده طی نبرد های مختصری در کوتل خیر خانه و منطقهء ده کیپک عساکر نادر خان را شکست داده راه خود را بطرف شهر باز نمود. نادر خان یک قوای چهار هزار نفری را در مقابله با پُر دل فرستاد و طی جنگ شدیدی که ساعتها در یک کیلومتری جنوب محله ده کیپک ادامه یافت قوای نادر خان عقب نشینی نمود و پُردل تا وزیر آباد پیش رفت، در وزیرآباد بار دیگر قوت های تازه دم نادر خان صف آرائی نمود و جنگ شدیدی که مدت دو شبانه روز بدون وقفه ادامه داشت، سبب کشته شدن تعداد زیادی از هر دو جانب گردید.

 در آخرین دقایق جنگ پر دل که در صف اول می جنگید در اثر گلوله ای نقش زمین گردید. چون این قوه از نظم خاص نظامی بر خوردار نبوده افراد داوطلب کوهدامنی جز آن بود و پُردل یک سپه سالار غیر مسلکی بود، این مشکل را درک نکرده بود تا در صورت مرگش قومانده جنگ را چه کسی بدست گیرد. لذا قتل پر دل سبب شد تا افراد وی که بدون قومانده نمی توانستند جنگ کنند عقب نشینی نموده بطرف شمالی فرار نمودند. حکومت سه روز جسد پردل را در چوک کابل برای تماشا و عبرت دیگران آویزان نمود. و بدین صورت جنگ پس از صد ها کشته به نفع دولت جدید تمام شد.
 

تحولات پس از جنگ:
جنگ (٢٩) میزان ضربه مهلکی بود که پیکر حکومت جدید را لرزاند، نادر خان متوجه شد که دشمن در کمین نشسته و قوت های حبیب الله را بیشتر از آن احساس کرد که قبلاً کرده بود. پادشاه متوجه شد که هنوز کدام تضمین برای بقای سلطنتش وجود ندارد و هر طور می شود باید حبیب الله را بدست آورد. شاه افرادی از بزرگان کوهدامن و بزرگ جان (مجددی) را به کابل احضار کرده گفت: شما بهتر میدانید که مردم جنوبی با مردم شمالی سخت دشمن است و اگر من جلو آنها را نگیرم، خواهید دید که چه بلایی بسر مردم شمالی می آورند چنانچه مثال آن را چند روز قبل دیدید. کوشش کنید که یا حبیب الله خارج برود من زمینهء سفرش را مساعد میسازم و یا خود را تسلیم نماید و هر وظیفه ای که در دولت بخواهد، برایش میدهم. در غیر آن این بار عوض مردم جنوبی قوم هزاره را برای سرکوبی مردم شمالی می فرستم.

بزرگان شمالی که وحشت چند روز قبل قوای نادر خان را دیده بودند حاضر شدند تا پیام را به حبیب الله برسانند. وفد بریاست بزرگ جان در حالیکه زلمی خان منگل نماینده شاه آنها را همراهی میکرد عازم جبل السراج گردیده پیشنهاد ها و تهدید های شاه را به حبیب الله گزارش دادند. حبیب الله در جواب گفت: حضرت صاحب من به کشورم عشق می ورزم اگر پادشاه باشم یا کشته شودم حاضر نیستم به ملک کفر بروم، چند روز بعد انشاءالله سید حسین با قوای خود می رسد و دو باره به کابل حمله می کنیم . خداوند مهربان است که کامیاب شویم. وفد به کابل برگشت و خواستند تا مصلحت های منطقه را در نظر گرفته جریان را به شاه عرض کنند ولی زلمی خان نماینده شاه گفت و شنود را مفصلاً به نادر خان عرض کرد و شاه که از جواب حبیب الله سخت بر آشفته شده بود دستور داد تا نائب سالار سید احمد پسر شاه نور هزاره را به دربار حاضر کنند.

نادر خان به پسر شاه نور گفت: شما مردم هزاره سال ها از دست مردم شمالی زجر و تکالیف را متقبل شده اید، حال نوبت شماست به شمالی رفته مال و ناموس شان از شما و سر شانرا برای من بیاورید. پسر شاه نور پس از رسم تعظیم گفت: آنچه نادر خان هدایت فرمایند انشاءالله اجرا می شود شما که سایهء خدا هستید انجام دستور تان بالای رعیت واجب است. نادر خان تمام این جریانان و صحنه سازی ها را در حضور هیات شمالی انجام داد تا یکنوع تهدیدی برایشان باشد، آنگاه وفد را رخصت نمود.

بزرگ جان نائب سالار زلمی خان را که شخص متین و رحم دلی بود با خود به اتاق محمد سرور خان مصاحب شاه برده و از هر دوی شان خواهش نمود که راهی پیدا کنند تا بر مردم مظلوم شمالی دیگر ظلم صورت نگیرد چوم محمد سرور خان در کارنده کوهدامن زمین داشت و به بزرگ جان احترام عمیقی قایل بود از جا بر خاسته همراه با نایب سالار منگلی و بزرگ جان نزد پادشاه رفته تقاضای عفو مردم شمالی را نمود. نادر خان میخواست جواب رد بدهد و سر خود را به علامهء منفی تکان میداد که بزرگ جان گفت: اعلیحضرتا! اوامری که شما صادر میکنید از یکطرف سبب تزلزل بیشتر سلطنت شما می شود و از جانبی مردم عقده گرفته بیشتر به حبیب الله رجوع میکنند. در این ایامی که انگلیس و روس در صدد توطئه علیه کشور اسلامی ما هستند چرا شما مردم کشور را به جان هم می اندازید، شما به صفت پادشاه کشور باید مصالح عامه را مد نظر داشته باشید نه از یک قوم و ملت بخصوص را.

گرچه این سخنان تند به مزاج شاه برابر نبود ولی چون ابتدای سلطنتش بود نخواست با روحانیون در آویزد، بناً گفت: حضرت صاحب من هم انسان و مسلمان هستم و با مردم شمالی کدام دشمنی ندارم همه برادران من هستند ولی چه کنم. ما را مجبور میسازند، شما بگوئید چه کنیم؟ محمد سرور خان مصاحب گفت اگر پادشاه لطف فرموده برای چند روزی حرکت مردم هزاره را به طرف شمالی به تعویق اندازند تا راه و چارهء پیدا شود انشاءالله سبب خشنودی و رضای الله تعالی خواهد بود. نادر خان این نظر را قبول کرد و شرط گذاشت تا موضوع حبیب الله طی یک هفته حل و فصل گردد.

بهد ها معلوم شد که پسر شاه نور نزد قوم هزاره رفته و جریان دستور شاه را برایشان بیان و تقاضای همکاری نموده بود ولی قوم با شهامت هزاره جواب رد داده بزرگان شان گفته بودند حاضریم مظالم دوران عبدالرحمن خان را بپذیریم و دو باره به کوه ها پناه ببریم ولی بالای مردم شمالی حمله نخواهیم کرد. بزرگ جان عازم کوهستان شد و جریان را به سمع شمس الحق (مجددی) و میا گل جان آخند زاده تگاب که دو تن از روحانیون بزرگ منطقه بودند رسانید و از آنها تقاضا کرد تا راهی پیدا کنند که مردم مظلوم شمالی بیشتر مورد ظلم حکومت قرار نگیرد و خودش پس از یک شب توقف در کوهستان به کوهدامن برگشت تا جریانات را به سمع بزرگان منطقه برساند و راهی برای این معضلهء بزرگ پیدا نمایند.
(١)
___________________________________
(١) با ابراز شکران از محترم محمد یونس خان پروانی برادرزاده محمد اعظم خان تتمدره ئی رئیس شورای اسلامی حکومت خادم دین که اسناد این بخش (تحولات پس از جنگ) را از اسناد پدر مرحومش در اختیارم در دیار هجرت گذاشت.

قربانی به خاطر مردم:
روحانیون و متنفذین شمالی عجله داشتند تا جلو تجاوزات بیشتر اعمال حکومت را بگیرند بناءً شمس الحق مجددی، میا گل جان و مولوی محمد یونس با عده ای از خوانین کوهستان نزد حبیب الله در جبل السراج رفته جریان را مفصلاً برایش شرح دادند. حبیب الله که باز هم نمی خواست به خارج برود یا تسلیم شود سکوت کرده به فکر فرو رفت. شمس الحق از سیمایش دانست گفت: حبیب الله خان به یاد داری که میگفتی چون امان الله کافر شده من علیه او جهاد می کنم و کدام مقصد دیگر ندارم. آیا به یاد داری که مردم شمالی از سر و ناموس خود گذشته در عقب تو ایستاده شدند و بالاخره تو را به پادشاهی کشور برداشتند، ولی امروز که ناموس و سر مردم قومت در خطر است تو باز هم در صدد کسب سلطنت هستی، این به خیر آیندهء مردم شمالی نیست.

حبیب الله که از ارسال بیعت سید حسین نیز تا جای آگاه شده بود و از تاراج و اذیت مردم شمالی هم رنج می برد، چاره ای جز تسلیم نداشت. وی در برابر ارادهء مردمش تسلیم بود نه در برابر ظلم و تجاوز و زور. او حاضر شد تا به خاطر نجات مردمش قربانی بدهد. به بزرگان قوم گفت وقتی که چنین است پس نزد نادر خان رفته به او بگوئید من خارج نمی روم و حاضر نیستم در خاک کفر دفن شوم تو با من قسم کن که من خود را تسلیم می کنم. شمس الحق مجددی گفت: به قسم سیاست مداران و پادشاهان اعتبار نیست بهتر است راه دیگر را انتخاب کنید و به خارج به یک کشور اسلامی بروید سایرین نیز این نظر را تائید نمودند، ولی حبیب الله این فرزند دلباخته وطنش هر خطر را به خاطر زندگی و مرگ در میهنش پذیرفته و بر نظر اولی خود تکرار کرد. شمس الحق مجددی، میا گل جان، عبدالوهاب خان کوهستانی و محمد اعظم خان پروانی عازم کابل شدند و پیشنهاد حبیب الله را به سمع نادر خان رسانیدند.

 





Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?