?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش امدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visist 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
امیر حبیب الله
خادم دین رسول الله
فصل سوم

حملهء مجدد و تسخیر کابل

در طول کمتر از یکماه که مبارزین در حسین کوت سنگر گرفتند، دولت نتوانست بالای آنها حمله نموده قیام را به شکست مواجه سازد. این ضعف دولت از یکطرف بهبود یافتن زخم حبیب الله، انتظار طویل بخاطر تعین سرنوشت مبارزین و سرمای شدید زمستان حبیب الله را بران داشت تا بار دیگر تصمیم بگیرد. او بزرگان قوم را برای مشوره راجع بع طرح حملهء عمومی و وارد کردن ضربهء آخرین به حکومت احضار نمود. در جمله بزرگان حمید الله برادر خادم دین نیز لباس سفید خامکدوزی، پیزار های زری کاکل های چرب کرده و دستمال سرخی در کمر که گوئی روز عروسی اش باشد، نیز داخل اطاق شد.

ملاحظه وضع برادر لالا را عصبانی ساخت بطوریکه از شدت غضب می لرزید حمید الله وقتی اعصاب نارام برادر و سکوت عمیقی را که فضای اطاق بزرگ قلعه را گرفته بود، دید فکر کرد که کدام واقعهء مهمی رخ داده قدم پیش نهاد و میخواست جویای واقعه شود که ناگهان حمید الله را مخاطب قرار داده گفت: بی حیای لچک بجای اینکه موهای خود را چرب کنی و لباس خامکدوزی بپوشی برو از ناموس خود و مردمت دفاع کن، مردم شمالی به خاطر من و تو دو نفر فراری از ناموس و مال و جان خود گذشتند ، نمی شرمی که ناموس این مردم با غیرت در دست دشمن بیفتد، عوض اینکه چشمانت را سرمه کنی من زخمی هستم برو بجنگ، یا بمیر یا کشور را از چنگ لاتی ها نجات بده. 

حمید الله جوان غیور از سخنان برادر سخت متاثر شده بود و نظر به احترامی که به او داشت چیزی نگفته از اطاق خارج شد و رفقای خاص خود را که تعداد شان به یکصد و پنجاه نفر میرسید دور خود جمع کرد و در همان شب ٢٤ جدی جانب کابل حرکت نمود. مجلس مشوره در قلعهء حسین کوت ادامه داشت اعضای مجلس فکر میکردند سخنان زشت حبیب الله سبب شد تا برادرش قهر و از او جدا شود. ولی چنین نبود.

حمید الله همینکه به کاریز میر رسید قوای خود را به سه دسته تقسیم نمود.

(٥٠) نفر را برای تسخیر پغمان به آنطرف سوق داد.

(٤٠) نفر را از راه هزاره بغل جانب ارگ فرستاد و خودش با شصت نفر از راه کوتل خیر خانه، باغ بالا و نه برجه شهرآرا رسیده حملات بر برج و باروی ارگ را شروع نمود. این حمله ساعت ٧ صبح ٢٤ جدی شدت اختیار نموده مبارزین ٤٠ نفری از طول راه هزارهء بغل نیز خود را عقب دروازه شمالی ارگ رسانیدند و ارگ در محاصره درآمد.

سه پادشاه در یک هفته:

امان الله خان که وضع را خطرناک دید شاید بخاطر حفظ جان خود و فامیلش و یا شاید بخاطر ریخته نشدن خون بیشتر مردم بیگناه به عجله کاغذی نوشته تسلیم برادر خود سردار عنایت الله خان معین السلطنه نمود و خودش ساعت ٣٠: ٩ صبح ٢٤ جدی (١٤ جنوری ١٩٢٩) با افراد خانواده اش به سواری موتر کابل را به قصد قندهار ترک گفت. در بیرون ارگ جنگ شدیدی ادامه داشت و عساکر و گارد شاهی که اکثر قندهاری بودند از ارگ دفاع مینمودند.

در داخل ارگ رسماً اعلام گردید تا تمام مامورین عالی رتبه داخل ارگ در قصر دلکشا جمع شوند. مامورین با قیافه های وحشت زده منتظر عواقب بعدی بودند. ساعت ١١ قبل از ظهر دروازهء قصر باز شد و سردار عنایت الله خان معین السلطنه کاغذی را به منشی شاه داد تا قرائت کند. امان الله در نامه نوشته بود:

چون دانستم که تمام انقلابات و خونریزی هائی که در مملکت رخ داده است از اثر دشمنی با من است، بهتر دانستم تا با در نظر داشت خیر کشور استعفا نموده سلطنت را به برادرم سردار عنایت الله خان واگذار شوم. (امان الله)

و بدین صورت در ظرف دو ساعت جنگ پادشاه ترقی خواه و وطندوستی که با عملکرد های نا عاقبت اندیشانه اش قربانی جنون در راه اعتلای کشور و فریفتهء همکاران خودخواه و بزدل خود شده بود دست از سلطنت کشید و به برادر خود بیعت نمود. حسب فرمان امان الله خان همه کسانیکه در داخل ارگ بودند به پادشاه جدید بیعت نمودند و امیدوار شدند تا این همه بدبختی ها و قیام ها با سلطنت پادشاه جدید درویش صفت خاتمه یابد.

در حسین کوت حبیب الله و مشاورین او مصروف ابلاغ تصمیم های شب گذشته به مبارزین بودند و از جریان محاصرهء ارگ و فرار امان الله خان خبر نداشتند که شخصی با عجله در اجتماع مبارزین داخل شده خبر محاصره ارگ را توسط حمید الله به گوش مبارزین و حبیب الله رسانید. همه حیرت زده شدند، حبیب الله دستور داد تا عاجلاً جانب کابل حرکت کنند و چاشت روز قوای مبارزین به باغ بالا رسید حبیب الله تعمیر باغ بالا را مرکز قیادت سیاسی و نظامی خود تعین نمود و پسران امیر حبیب الله خان یعنی برادران امان الله خان یکه یکه و ریش سفیدان کابل جوقه جوقه بعضی ها با بودنه ها در وقت به باغ بالا رفته به حبیب الله بیعت نمودند. (١)

__________________________
(١) میر محمد صدیق فرهنگ موًلف افغانستان در پنج قرن اخیر در مورد حبیب الله کلکانی می نویسد: «حبیب الله مردی روستایی بود و اکثریت خصلت های مردم روستا نشین افغانستان را در وجود خود جمع داشت. در ایام جوانی انسان قانع و پر کار و به مشاغل عادی باغبانی و سپاهی گری راضی بود. در جریان جنگ منگل زیر تاثیر تبلیغات مخالفان دولت امانی قرار گرفت وبا تصور اینکه شاه مذکور از دین اسلام انحراف ورزیده است از جانب معاندان داخلی و خارجی او استعمال شد. در اقدام علیه دولت یقیناً علاوه بر احساسات، انگیزهء منفعت جوئی و جاه طلبی شخص او نیز موثر بود. با وصف آن مردی راستکار و جوانمرد بود. بدون علت یا محض از روی کینه توزی و سود جویی به آزار مردم نمی پرداخت، چنانکه در مرحلهء اول پادشاهی اش معترض افراد خانواده شاهی و ارکان دولت سابق نشد و یا اینکه در دوره های بعد یک تعداد از هر دو گروه را اعدام نمود و این اعدام ها بدون محاکمه و اثبات جرم صورت گرفت اما خانواده کسانی که اعدام شدند محفوظ ماند و در بعض موارد مثلاً در مورد محمد نادر خان و افراد خانواده آنانی که با او میجنگیدند تحت حفاظت قرار گرفتند. به وطن و وطنداران و استقلال کشور علاقهء راستین داشت و این مطلب را در جشن استقلال سال (١٣٠٨) با این جمله ساده اما پر معنی که: «استقلال نه از من است و نه از امان الله بلکه از شما ولس است» اعلان کرد. اشخاص جوانمرد و با وفا را می پسندید و از مردم خاین و حق ناشناس نفرت داشت. چنانچه افراد غند شاهی را که در دفاع از امان الله شاه با او مردانه جنگیده بودند تحسین کرد. اما شخصی را بنام قاری دوست محمد که به او از سازشی برای قتلش گذارش داده بود با سازشکاران که از روشنفکران بودند یکجا محکوم به اعدام ساخت و چنین استدلال کرد « او که با رفقایش خیانت کرد با من چه خواهد کرد؟» از نظر قیافه هم نمونه کامل العیاری از دهقانان کابل زمین بود. قامت بلند تر از متوسط، شانه های عریض، دست و پای سطبر، چشمان ریز و بینی پست او از نژاد مخلوطی حکایت میکرد که علاوه بر عنصر اصلی تاجک احتمالاً خون هزاره یا ازبک هم در رگهایش جریان داشت. علی الرغم سابقه محقرش ، در تماس با اشخاص عقدهء کهتری نمیکرد. آما آنچه از همه بیشتر در خوی و خصلت او جلب توجه میکرد یکی شجاعت و اعتماد به نفس بود و دیگری پرهیزگاری در مشتهیات نفسانی. با وجود محرومیت های که در دورهء زندگی فقیرانه اش از ناحیهء نعمت های مادی متحمل شده بود جون به قدرت رسید از هیچ یک به درجه غلو و افراط استغاده نکرد. به استثنای روز های رسمی، لباس عادی محلی به تن میکرد، تنها یک دوشیزه را از خانواده اعیانی اعتمادالدوله به نکاح شرعی ازدواج نمود. معلوم نیست که دوشیزه مذکور با این امر راضی بود یا نه اما به هر حال در آن هنگام رضایت دختر در اینگونه موارد شرط شمرده نمیشد و مزید بر آن هیچ دلیلی موجود نیست که گفته شود اینکار از جانب حبیب الله بر خانواده اش تحمیل شده باشد. با در نظر گرفتن مطالب فوق مثالی که در تاریخ برای حبیب الله بچهء سقا میتوان سراغ کرد یعقوب لیث صفاری است که از رویگری به رهزنی و از رهزنی به عیاری و از عیاری به پادشاهی رسید و خاطره خصلت های نیک خود را در تاریخ به یادگار گذاشت. 

پادشاه جدید در قصر دلکشا با مشاورین و وزرا تشکیل چلسه داده همه متفقاً به این فیصله رسیدند تا وفدی را مرکب از محمد صادق خان مجددی سردار محمد عزیز خان و عطاءالحق صاحبزاده نزد مبارزین شمالی بفرستند. صاحبزادهء مذکور که از طرف امان الله خان به مشرقی فرستاده شده بود، تازه به کابل رسیده بود. در این وفد نائب سالار زلمی خان منگل نیز شامل شد. رئیس هیاًت محمد صادق مجددی به حبیب الله گفت: امان الله که کافر شده بود فرار کرد و عنایت الله که شخص مسلمان و پسر بزرگ امیر شهید است پادشاه شده لطفاً شما هم او را قبول کنید زیرا پادشاه جدید تمام اصلاحاتی را که مخالف اسلام و شریعت محمدی بود لغو نموده است.

حبیب الله در جوابش گفت: حضرت صاحب ما در راه خدا و به خاطر شما علما قیام کردیم، آنگاه سردار محمد عثمان را مخاطب قرار داده اضافه کرد، بشما معلوم است که معین السلطنه در چندین مورد با ما وعده خلافی نمود (اشاره به عدم حضور معین السلطنه در جلسهء ثانی قبل از قیام، با آنهم در صورتیکه مردم او را قبول کند من مخالفتی ندارم. آنگاه از اطاق خارج شد، در انتظار عمومی تشریف آوری محمد صادق (مجددی) و پیشنهاد او را ابلاغ نمود. مردم همه به یک صدا گفتند: ((لات کلان رفت ما لات خرد را کار نداریم))

محمد صادق خان (مجددی) که چنین دید سردار محمد عثمان خان را کاندید نمود و مردم او را نیز رد نمودند، هیئات که از طرف مردم نا امید شده بود دو باره نزد سردار عنایت الله خان رفته جریان را گذارش داد.

پادشاه روشن ضمیر که طرفدار خونریزی بیشتر نبود به ود دستور داد تا حبیب الله در مورد تضمین خروج او و فامیلش مذاکره نماید. وفد بار ثانی عازم باغ بالا گردید و پس از مذاکرات فیصله بعمل آمد که سلامت جان عساکر داخل ارگ تضمین و به عنایت الله خان اجازه داده میشود که با عزت و حرمت از ارگ خارج گردد.

رئیس وفد به سفارت انگلیس رفته و از سفیر تقاضای طیاره را به منظور خروج پادشاه و همراهان او به خارج نمود، سفیر انگلیس تقاضای محمد صادق خان (مجددی) را پذیرفته فردای آن ٢٧ جدی (١٧ جنوری) دو طیاره انگلیسی به میدان هوائی کابل به زمین نشست و پادشاه سه روزه را با خانواده اش به ایران انتقال داد.

 

 





Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?