?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش امدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visist 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
امیر حبیب الله
خادم دین رسول الله
فصل سوم

تجلیل از جشن استقلال

روز ها و ما ها پی هم می گذشت تا آنکه ماه جوزا ( ایام جشن استقلال ) فرا رسید. امیر دستور داد تا این بار مراسم جشن عوض پغمان در شهر کابل، نقطه ای که اولین بار دروازه شهر بروی سپاهیان اسلام باز شد و کابلیان وقت توسط اصحاب جلیل القدر حضرت سرور کائنات (ص) به آئین حنیف اسلام گرائید، بر پا شود. محلی که حکومت های بعد در جوار آن زندان منحوس دهمزنگ را بنا نهادند.
حسب دستور امیر که جشن استقلال هر چه بهتر و مجلل تر بر پا شود مناطق مهم شهر مانند بالاحصار و ارگ چراغان و دروازه های دولتی با پرچم های کشور مزین گردید. در رودخانهء خروشان کابل به این تجلیل ، زیبائی خاص بخشیده بود بند انداخته شد و کشتی های کوچک در آن به گردش درآمد. منار علم و جهل را که در زمان سلطنت امان الله خان به خاطر سرکوب قیام مردم با شهامت جنوبی تعمیر شده بود، با پارچه های سیاه پوشاندند تا وانمود سازند که در ملت دیگر تفرقه ای بنام شمال و جنوب و فارسی و پشتو وجود ندارد.

ساحهء جشن هم چراغان بود  ، برای ایراد بیانیهء شاه تخت خطابه ای در وسط منطقه نصب شده بود تا همه مردم بتوانند امیر را ببینند. در حالیکه تخت جلوس امیر با پارچه های مخملین مزین گردیده بود، اطراف آن با سیم های خاردار احاطه شده بود. تا بین مردم و شاه چون گذشته ها فاصله ای وجود داشته باشد. طبق دستور امیر ، به پاس احترام از روز آزادی دروازه های زندان ها باز و زندانیان آزاد گردیدند. روز موعود فرا رسید، مردم کابل و حتی اطراف و دور دستها نیز زحمت سفر را قبول کرده به کابل آمدند تا شاهی را که در موردش داستانها شنیده بودند از نزدیک ببینند. اعلام شد که شاه ساعت چهار عصر خطابه اش را دایر میفرماید.

دقایقی به ساعت چهار عصر مانده بود که موزیک سلام شاهی را نواخت، توپ ها به استقبال ورود شاه به صدا درآمد صاحبزاده عطاءالحق با بیانیه مختصری جشن را افتتاح کرد و بعد مردی گندمی با یونیفورم ساده عسکری پس از پذیرفتن سلام به طرف میز خطابه حرکت کرده همین که سیم های خاردار را دید، امر کرد تا همه را از بین بردارند، او گفت: نمیخواهم بین من و ملتم خار حایل باشد، همین ملت معظم است که دولت تشکیل یافته و از برکت آن من بر اریکه سلطنت نشسته ام. من یکنفر خدمتگار مردم هستم، مردم که از یکطرف سخنان مملو از اخلاص امیر را شنیدند و از طرفی سادگی شاه خود را دیدند از جا برخاستند و با کف زدنها شاه را استقبال نمودند.

چون امیر بی سواد بود، وزیر خارجه خواست خطابهء تحریری او را قرائت نماید اما خادم  دین پیش شده گفت: من شکر زبان دارم، چرا خودم با رعیتم سخن نگویم، حاجت به نوشته نیست، آنگاه سخنان مختصر خود را چنین آغاز کرد:

« ملت شجاع و جنگجوی افغانستان! السلام علیکم: »
« جشن استقال و آزادی کشور را به همهء تان تبریک میگویم، امروز جشن استقلال افغانستان است، استقلال از فرد فرد ملت است نه از پدر امان الله یا پدر فقیر من. شما ملت بودید که استقلال را به زور شمشیر خود گرفتید و هزاران نفر کشته دادید هیچ پادشاه در جنگ کشته نشده بلکه این مردم بیچاره است که کشته می شود و خوشی و افتخار آن نصیب پادشاهان می شود، خداوند استقلال ما را تا آخر حفظ کند. « استقلال ما وقتی تکمیل می شود که دروازه صندل را از نزد انگلیسها از هندوستان به افغانستان برگردانیم و بخارای اسلامی را از چنگ روسها آزاد کنیم.»

در این سخنرانی بی آلایشه و ساده می بینیم که برای اولین بار یک پادشاه افغانستان فروتنانه فداکاری و جان نثاری های مردم را به پیشگاه شان اعتراف می کند که قبلاً و بعداً هیچ امیری یا پادشاهی نکرده بود. ضمناً حبیب الله دستور داد تا در ایام جشن استقلال پیامی عنوانی امان الله خان به روم گسیل شود. در این پیام از اینکه آزادی کشور تحت رهبری امان الله خان حصول گردیده بود به او تبریک گفته شد. و بدین صورت مردم روستائی که دزد و رهزنش می خوانند در ایت خود را به اثبات رسانید و اما بر خلاف زمانیکه جنرال محمد نادر خان و وارثین او قدرت را به دست گرفتند نام امان الله خان را از صفحهء تاریخ به عنوان رهبر استقلال از بین برده و در روی منار استقلال در کابل این عبارت را حک کردند:
« به یادگار ورود کامیابی یگانه مجاهد وطن پرست ملت خواه جناب محمد نادر خان سپه سالار که عموم ملت افغانستان حقوق آزادی خود را به قوه شمشیر این مرد دلیر از انگلیس در سال ١٢٩٨ حاصل نمود.»
ببین تفاوت را از کجا تا به کجاست!!!

نویسنده « افغانستان در مسیر تاریخ»  که حبیب الله را می کوبد و تحقیر می کند و دوران حکومت او را عکس العمل ارتجاع میخواند در مورد می نویسد:
« حبیب الله که خود در راًس حکومت قرار داشت در اوایل شعار میداد که بخارا را باید آزاد کنیم و متعاقباً شعار داد که دروازه صندل را باید از هندوستان بیاوریم. او در اولین جشن استقلال افغانستان که در دوره خودش در چمن دهمزنگ ساحل چپ دریای کابل برگزار گردید با لباس نظامی وزیر حربیه سواره آمد و بر منبر چوبین بالا شد و نطق مختصری البته از حافضه ایراد کرد زیرا او سواد نداشت که از روی نوشته قرائت کند. وی گفت: برادر ها امروز جشن استقلال اوغانستان است، این جشن نه از من و نه از امان الله خان است. این جشن از شما مردم است که استقلال خود را به شمشیر گرفته اید و با شمشیر آنرا نگه میدارید جشن به شما و تمام و مردم اوغانستان مبارک باشد. بروید بامان خدا».





Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?