صفحــــــــــــــــــــــــات

فكاهي هاي ارسالي خوانندگان اين سايت صفحه ۱۴

روزی یک مسلمان و یک هندو شرط زدند که از منزل بیستم خود را پائین بیاندازند بدون آن که آسیبی ببینند. هندو پیش از آن که خود را بیندازد گفت یا بگوان و خود را انداخت و هیچ آسیبی به وی نرسید. مسلمان وارخطا شد پیش از اینکه خود را بیندازد بالا نگاه کرد و گفت: یا خدا دیگر نشرمانی طرف دیگر دید گفت بگوان فکر تو هم باشد.

فرستنده: رومان فضل از کابل


هوتل مفت

شخصی مالک یک هوتل بود و یک رفیقی داشت که هر وقت غذا میخواست و نوش جان میکرد، اما پولش را پرداخت نمیکرد.  دوست وی که مالک هوتل بود از دست رفیقش به تنگ امده بود یک روز غذای لذیزی پخته نمود و در غذا تابلیتی انداخت که رفیقش اسهال شود و در لوحه هوتل نوشته کرد نان مفت و در آن موقع بود که رفیق وی امد و نسبت به روزهای دیگر بسیار نان خورد و در همان موقع دلش توپیچ خورد و بر خواسته به طرف تشناب دوید، وقتی پیش تشناب رسید در تشناب شخصی دیگری بود وی به طرف منزل خود به دویدن شد و در بین راه از پاچه هایش مثل خط زرد ریخه میرفت، تصادف شخصی دیگری از رفیق هو تل چی پرسان نمود و گفت که برادر همان هوتلی که نان مفت میدهد کجاست؟ رفیق هوتلی که عصابش خراب بود گفت این خط زرد را بگیر راست به هوتل میرسی.

فرستنده: کنشکا احمدی


بی سوادی

پسر به پدرش گفت: پدرجان! چرا بعضي از آدم ها اين طوري حرف مي زنند، مثلاً مي گويند فرش  مرش، كتاب متاب، خانه مانه؟
پدر با خونسردي جواب داد: پسرم! اين كار آدم هاي بي سواد مي سواد  است.

فرستنده: کنشکا احمدی از فنلند


Click here and read Mullah Nasrudin English jokes.
براي خواندن حكايات و طنز هاي شيرين ملا نصرالدين به اينجا كليك كنيد
Click Here and Submit Your Joke For Users Submitted Jokes pages.
اين سايت همينجا كليك كنيد Forum براي استفاده از

CopyRight © Afghanfun.com All rights Reserved